به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاعرسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، نشست هفتم از نشستهای «روایتهای فرامرزی» به همت مرکز رشد و نوآوری پژوهشگاه با اجرای دکتر سعید طاوسیمسرور عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبائی و با حضور و ارائه دکتر سیدمحمدامین نایبپور، روز چهارشنبه 24 آذر ماه بهصورت برخط برگزار شد.
دکتر نایبپور دانشآموخته دورههای لیسانس ریاضی دانشگاه صنعتی شریف، لیسانس فلسفه و الهیات دانشگاه سنلویی آمریکا، فوق لیسانس فلسفه دانشگاه نیوسکول آمریکا و دکترای فلسفه گرایش فلسفه سیاسی دانشگاه فرایبورگ آلمان است.
در این جلسه که با عنوان «روایت تجربه تحصیل و پژوهش در رشته فلسفۀ سیاسی در آکادمیای غرب» برگزار شد، نایبپور ابتدا به توضیح تجربه تحصیل خود پرداخت. او در آغاز روایت تجربه خود در مقطع لیسانس را برای مخاطبان طرح کرد و تذکر داد نظام آموزشی در آلمان در مقطع لیسانس سختگیرانه است و انعطافی ندارد؛ بنابراین دانشجو امکان تحصیل در رشتهای دیگر آن هم در مقطع همرتبه با رشتهای که پیشتر تحصیل کرده است، امکان تحصیل نمیدهد، مگر اینکه دورههای آموزشی قبلی را کاملاً بگذراند؛ مثلا برای لیسانس لازم است مقطعی معادل پیشدانشگاهی داشته باشد. نایبپور اذعان کرد با توجه به این موضوع، از تحصیل در آلمان منصرف شد و برای تحصیل در آمریکا اقدام کرد. نایبپور توصیه کرد دانشجو نباید تعارف کند و باید در کمال صداقت مشکلات آموزشی را توضیح داد. وی گفت نظام آموزشی در آمریکا بر خلاف نظام آموزشی آلمان است؛ در آمریکا انعطافپذیری وجود دارد و اگر دانشجو با استاد خاصی بتواند ارتباط بگیرد و استاد با اداره آموزشی دانشگاه تعامل کند، میتواند با معادلسازی و گذراندن واحدهای پیشنیاز تحصیل آکادمیک را آغاز کند. آلمان مدارک کارنامه دبیرستان، کنکور و کارنامه نمرات دانشگاه را لازم داشت. در آمریکا این موارد ضرورتی نداشت؛ بلکه مهمتر از آن، توصیهنامه یک استاد و کارنامه آیلتس یا تافل است که اهمیت دارد. نکته دیگر اینکه نایبپور مجددا بر صداقت در فرایند تحصیل تأکید کرد و پیگیرینکردن و صادقنبودن با استاد را عاملی آفتزا توصیف کرد.
نایبپور به شرایط پذیرش فلسفه در دانشگاههای آمریکا پرداخت و خاطرنشان کرد چند سال است که فوق لیسانس فلسفه در حال حذف بوده و دانشجویان مستقیماً از لیسانس برای دکترا اپلای میکنند. از این رو، احتمالاً برای مشکلات اقتصادی بهویژه در دوران همهگیری کووید، بیشتر دانشکدههای فلسفه در دانشگاههای آمریکا، مقطع فوق لیسانس را برای فلسفه حذف کردهاند. با تذکر این نکته، نایبپور روایت مقطع فوق لیسانس را مورد توجه قرار داد و به مدارک لازم پرداخت که شامل نمرات لیسانس، جی.آر.ای[1] (که شبیه کنکور است و در حد سؤالات ریاضی و فیزیک دوره دبیرستان در ایران است)، توصیهنامه و نمونه نوشتاری یا رایتینگ سمپل است که اهمیت زیادی دارد. پس روی نوشتن آکادمیک باید کار شود و با خواندن مقاله و کتاب تمرین شود. دیگر در این بخش از پذیرش، نمره تافل لازم نیست؛ چون پیشفرض است دانشجو قبلاً درسهایی را در لیسانس به انگلیسی گذراندهاست. نایبپور توجه داد که برای پذیرش در فوق لیسانس، توصیهنامه وظیفه استاد نه لطف او، ولی جزئیاتی که در توصیهنامه به آن اشاره میشود اهمیت دارد؛ از این رو، کیفیت تعامل دانشجو با استادی که به وی توصیهنامه میدهد در محتوای آن تأثیر دارد. مقطع دکترا در آمریکا چنین نیست و توصیهنامه اهمیت چندانی ندارد. این موضوع در مقطع دکترای فلسفه در آلمان بر عکس آمریکاست؛ یعنی رابطه استاد و دانشجو تعیینکننده است. فرایند درخواست برای آلمان از استاد چنین است که به او ایمیل زده میشود و درخواست اپلای دکترا میکند. در صورتی که استاد با لحاظ مدت زمانی حدودا 2 الی 3 هفته پاسخ داد، باید مدارک موردنظر شامل کارنامه نمرات و نمونه نوشتاری آکادمیک در همان ایمیل برای استاد ارسال شود.
نایبپور در پاسخ به این پرسش مجری برنامه که «سطح دانشگاههای آمریکا بالاتر از آلمان است یا خیر؟»، پاسخ داد موردبهمورد متفاوت است، ولی در کل میشود گفت در مقطع فوق لیسانس رشته فلسفه دانشکدههای آلمان بهتر از آمریکا است و این چند جهت دارد؛ یکی اینکه در آلمان بر روی خواندن متون دستاول تأکید میشود؛ مثلاً استاد همزمان با تدریس ارسطو با متن یونانی سعی میکرد زبان یونانی و فلسفه ارسطویی را همزمان آموزش دهد. در مقطع دکترا برعکس است و به نظر میرسد آمریکا بهتر است؛ چون دانشکدهها بودجه بهتری دارند و دانشجو غالباً به بورس خوبی دست مییابد و همزمان میتواند دستیار استاد هم باشد و در مقطع لیسانس تدریس کند، افزون بر اینکه دسترسی دانشجو به استاد بهتر است. در آلمان تجربه نایبپور چنین بود که نزدیک یک ماه هیچ ارتباطی با استاد راهنمای رساله دکترایش نداشته است و نیز در صورت نیاز مالی، دانشجو باید با سازمانهایی که فاند میدهند مانند د.آ.د.[2] ارتباط بگیرد و درخواست بدهد. برای انتخاب باید هر کس برای خودش تصمیم بگیرد که نیاز مالی چه میزان مؤثر است. در آمریکا هم بورس میدهد و هم امکان تدریس در مقطع لیسانس فراهم است. نایبپور در ادامه توصیه کرد که دانشجویان موضوع نوشتن آکادمیک را جدی بگیرند. وی گفت هم در آلمان و هم در آمریکا اساتیدی هستند که نمونه نوشتههای آکادمیک را برای دانشجویان تصحیح میکنند تا محتوای آن از حیث ویرایشی و نگارشی درست باشد. نایبپور یکی دیگر از تفاوتهای آموزش عالی در آلمان و آمریکا را در این دانست که در آمریکا دانشجویان در هر مقطع و رشتهای میتوانند در کلاسهای درسی مقاطع و رشتههای دیگر با هماهنگی قبلی با استاد آن کلاس، شرکت کنند. دسترسی به اساتید در آمریکا آسان و راحت است، مشروط به اینکه قدمها را باید ابتدا استاد بردارد و باید مزاحم استاد شود، از قضا اگر مزاحم نشود، استاد تصور میکند دانشجویش همهچیز را میداند و این مطلوب نیست و وجهۀ خوبی ندارد.
نایبپور در ادامه به تفاوت لکچر و سمینار پرداخت که لکچر ارائه استاد در کلاسهای بزرگ و پرجمعیت است و از طرف دیگر، سمینار کلاسهایی است که با محوریت دانشجویان اداره میشود و دانشجویان به بحث و گفتگو راجع به موضوعات کلاس میپردازند. کلاس دیگری در آلمان به نام کولوکیوم وجود دارد که مخصوص دانشجویان دکتراست. هر دانشجویی پروژه خود را مقابل استاد و دانشجویان دیگر ارائه میدهد. حسن این کار آن است که استاد راهنمای رساله آنجا نیست و باید در کلاس دیگری ارائه دهید. همچنین باید تلاش کند تا به زبان سادهتری موضوع را توضیح دهد که همه متوجه شوند. در این صورت مشکلات رساله خودش را بیشتر نشان میدهد. نایبپور در ادامه بهاختصار به توضیح نظام نمرهدهی پرداخت. در این مرحله، اساتید میخواهند دانشجویان متنی درباره موضوعات مرتبط با کلاس بنویسند و استاد سرفرصت با حوصله آن را تصحیح میکند و حتی حاشیه میزند.
نایبپور درباره فرصت پژوهش نکاتی را در نشست با مخاطبان در میان گذاشت. به نظر وی، برای مهمان شدن در دانشگاههای دیگر و گذراندن فرصتهای مطالعاتی یا شرکت در کنفرانسهای دیگر در آلمان و آمریکا، این استاد است که محوریت دارد؛ چون او باید با دانشگاه مذاکره کند و برای دانشجو بودجه بگیرد. برای ارائه مقاله شانس موافقت کمتر است، ولی برای واحدهای آموزشی که در دانشگاه محل تحصیل دانشجو وجود ندارد، شانس خوبی وجود دارد. نایبپور در توصیف فضای دانشجویی دکترا در آلمان و آمریکا و تفاوت میان آنها گفت در آمریکا بسته به سیستم دانشگاه یک الی دو سال اول شروع دکترا، دانشجوی دکترا محسوب میشود، ولی در آلمان از ابتدا دانشجوی یک استاد خاص است. در آمریکا با دانشجویان دیگر تعامل دارد، ولی در آلمان کمتر پیش میآید دانشجویان دکترای دیگر را ببینید.
نایبپور دانشجویان را دستهبندی کرد. برخی دانشجویان سریعاً میخواهند برای نوشته علمیشان از استاد بازخورد بگیرند و برخی دیرتر. البته در واقع دیر و زود ندارد و لازم است تلاش کافی برای رسیدن به متن نوشتاری با اسلوب درست صورت بگیرد.
نایبپور به وضعیت فلسفه در دانشکدههای فلسفه آلمان و آمریکا پرداخت. وی اظهار داشت بر خلاف ایران که صرفاً فلسفه اسلامی در دانشکده الهیات تدریس میشود، در خارج در دانشکدههای مطالعات خاورمیانه و عربی و حتی الهیات تدریس میشود. از طرفی دانشکده الهیات در غرب[3] را داریم که برای پرورش طلاب مسیحی پرورش داده میشود؛ مثلاً خالد الرهیب از ابنسیناشناسان مشهور است که عضو دانشکده الهیات هاروارد است. از طرف دیگر، دیمیتری گوتاس استاد دانشکده مطالعات خاورمیانه دانشگاه ییل است و ابنسیناپژوه برجستهای است.
نایبپور در پایان بخش اول گفتگو به ضرورت سلامت جسمی و روحی پرداخت. وی به انتقاد از پرورش یکجانبه ذهن پرداخت. یکی از نقاط مثبت دانشگاههای آمریکا استفاده از باشگاه و کلاسهای ورزشی است. در ادامه پرسش مجری را پاسخ داد که هرچند دانشگاه برای تفریحهایی همچون دوستیابی برنامه مشخصی ندارد، ولی از طرفی چون دانشجویان یکدیگر را میشناسند، امکان ارتباط فراهمتر است. در آلمان اوضاع پیچیدهتر است؛ چون دانشجویان با یکدیگر ارتباطی ندارند و باید دانشجویان خودشان تلاش کنند تا همدیگر را پیدا کنند. برنامههای دانشجویی که در ایران در قالب انجمنهای دانشجویی فعال است، در آلمان و آمریکا نیز هست، ولی باید دانشجویان آن را صفر تا صد تشکیل دهند و ادارهاش کنند.
نایبپور در بخش دوم جلسه به بیان مرزهای رشته خود با تأکید بر تجربه پژوهشی خود پرداخت. وی در بخش دوم نشست که با عنوان «فلسفۀ تخصص: چرا به متخصصان نیازمندیم؟»، به توصیف مفهوم فلسفه تخصص پرداخت و گفت فلسفه تخصص بر خلاف فلسفه علم که غالباً به وجوه انضمامی و واقعیتهای اشیاء و مفاهیم در بیرون از منظر فلسفی بیتوجه است، فلسفه تخصص اتفاقا از منظر فلسفی به واقعیتها توجه دارد و اساساً زمینههای اجتماعی را در ایجاد مفاهیم و نظریات و رشد گفتمانها بسیار مؤثر میداند. نمونه آن مبعوث شدن پیامبران از سوی خداوند است که آن قوم در پاسخ به ادعای پیامبر از او استدلال میخواستند و پیامبر در پرسش معجزه ارائه میداد تا ادعای خود را اثبات کند که متخصص است. نظیر این سؤال را افلاطون مطرح کرد که راه اثبات متخصصبودن فرد چیست؟ چگونه کسی که متخصص نیست، میتواند تشخیص دهد فرد دیگری که ادعا دارد متخصص است، واقعاً تخصص دارد؟ در یک تقریر، افلاطون مدعی بود میشود علم واقعی را بهدروغ عرضه کرد و مثال آن سوفیستها بودند. نایبپور پس از تقریر چند نظریه درباره فلسفه تخصص و ذکر نمونههایی مانند همهگیری کووید، به این نتیجه رسید که بر پایه یکی از نظریات قابلتأمل، متخصص کسی است که افزون بر جنبههای علمی، به ابعاد فرهنگی و اجتماعی و زمینههای اجتماعی معرفت و علم توجه کند و در هر جامعهای المانهای غیرعلمی برای تمایز متخصص از غیرمتخصص وجود دارد؛ شاهد آنکه اگر کسی که صدای نازکی دارد به عنوان نابغه علمی معرفی شود، تعجببرانگیز است؛ چون در برخی جوامع چنین جا افتاده است که نوجوانان نمیتوانند به مدارج علمی بالا برسند یا نابغه باشند.
نایبپور در پاسخ به پرسشی درباره معرفی منابع موجود در رشته فلسفه تخصص خاطرنشان کرد معنای فلسفه تخصص پیشتر وجود داشته است، ولی در قالب یک دیسیپلین علمی زمان طولانیای نیست که وارد آکادمی شده است. کتابی در حوزه فلسفه تخصص نوشته ایوان سلینگر وجود دارد[4] که میتوان بهعنوان دستینه[5] برای معرفی تفصیلی این رشته به آن نگریست. به نظر میرسد این رشته از فلسفه کاربرد عملی و روزمره دارد و میتواند در سیاستگذاریهای مختلف به کار ما بیاید.
[1] G.R.E.
[2] Daad.
[3] Divinity School.
[4] See: Evan Selinger & Robert P. Crease. The Philosophy of Expertise, Columbia University Press.
[5] Handbook.